هیاهو...

در این هیاهوی خلق
که پُتک بر آرامش ات میزند
دلم پیاده رویی میخواهد , بارانی!
...
دست خودم را بگیرم
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی!
...
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد!
نظرات شما عزیزان:
[ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ] [ 15:49 ] [ ♥سینا♥ ]
[ CommEnt
]